مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
طلوع شمس ندیدی ز نجم اگر محسوس ببین ز نجمه به عالم طلوع شمسِ شموس نمـوده انـفـس و آفـاق را قـرین سرور شهی که نفسِ نفـیسش بود انیس نفوس تـبـارکاللَّه از این روز اسعـد میـمـون که هست مولد شاه حجاز خسرو طوس خدیو خطۀ طوس آنکه عـارفان ندهـند گـدایی در او را به حـشـمـت کـاووس امـام جـنّ و بـشر که بر آسـتـانه قـدس مـلائـکـنـد دمــادم بـه ذکـر یـا قــدّوس مه سپهر ولایت شهی که در هر صبح زند به خاک درش آفتاب گردون بوس ز رشک خادم کویش رواست خازن خُلد همی گزد لب و بر هم زند کف افسوس عجب نبـاشد اگر فـایق آمد از هر باب گه مـباحـثه با عـالـم یـهـود و مـجـوس چه جلـوه ذرّه کند در مقابل خـورشید؟ چه صرفه قطره برد در کنار اقیانوس؟ چه شد دنائت مأمون و کینه توزی او؟ کجاست آن همه تزویر و حیله و سالوس؟ بگـو بـیا و ببـیـن حـشـمت خـدایی وی که آن به دیده خلق خـدا بود محـسوس همیشه بر سر بام جهان به کوری خصم به نام نـامی آن شه فـلک نـوازد کوس درون جــســم گـدازد دل حـســودانـش چـنـانکه شـمـع گـدازد مـیـانۀ فـانـوس شهی که وحش بیابان از او گرفته مراد صغیر کی شود از لطف و رحمتش مأیوس |